در طول تاریخ نهضتها و انقلابهای بسیاری به دست انسانها صورت گرفته است كه بر اساس سنت تنها آثار بعضی از آنها بر جای مانده است كه از میان آن نهضت عاشورای حسینی نمود ویژه ای دارد.
حماسه عاشورا شورانگیزترین حماسه تاریخ بشری است كه نیرومندترین احساسات میلیونها انسان را برانگیخته و از مرزهای جغرافیایی و اعتقادی نیز در گذشته است و شگفت و تعجب از اینكه قداست خویش را در میان سایر ادیان نیز حفظ كرده ودر اینجا نهضت حسینی توسعه یافته «كل ارض كربلا» گویا همه جهان زمین كربلاست. ارزش و اعتبار و عظمت شخصیت دلربای امام حسین(ع) و نهضت آن بزرگوار امروز همه را تحت تاثیر قرار داده، به طوری كه نه تنها دوستان و پیروانش، بلكه بیگانگان هم در مقابل نام با شكوه و خواستنی او سر تعظیم فرود میآورند و قیام مقدس كربلا را با احترام و تكریم یاد میكنند، آن هم نه در برههای از زمان، بلكه هر چه از تاریخ وقوع آن میگذرد بر عظمتش افزوده میشود به طوری كه بسیاری ازكشورها به ایمان این امام همام اعتراف كردهاند از جمله موسس كشور پاكستان، گاندی مصلح بزرگ كشور هندوستان، كارلایل مورخ بزرگ انگلستان، واشنگتن ایروینگ نویسنده آمریكایی و میگویند: «هیچ نمونهای از شجاعت، بهتر از شجاعتی كه امام حسین (ع) از لحاظ فداكاری و شهامت نشان داد: در عالم پیدا نمیشود. در اینجاست كه سوالاتی به ذهن میرسد كه فلسفه نهضت حسینی چیست؟ علل و عوامل جاودانگی این نهضت و قیام نسبت به قیام دیگر چیست؟ چرا این قیام از زمان وقوع و تا قیامت دلها را تسخیر كرده و میكند؟ برای پاسخ به این جوابها نگاه و تاملی بر فلسفه و عوامل جاودانگی نهضت عاشورا میاندازیم. در ابتدا باید گفت: فرهنگ عاشورا در طول تاریخ - همواره برای جامعه اسلامی و مومنین الهامبخش بوده و به تعبیر روایت، حرارتی در دلهای مومنین ایجاد كرده كه هرگز به سردی نمیگراید و همین موضوع را میتوان یكی از فلسفه وجوه نهضت دانست و موضوعات دیگری وجود دارد كه فلسفه نهضت را میرساند كه ما یك یا دو نمونه بارز آن را بیان میكنیم. قطعا یكی از این موضوعات الگوگیری همه جانبه قیام عاشورا است. یعنی گفتار و رفتار عاشوراییان را در زندگی فردی و اجتماعی خویش الگو و اسوه قرار دادن.با پایان یافتن دوران حكومت معاویه، زمام حكومت اسلامی به دست پستترین چهره اموی، یعنی یزید، فرزند نابكار معاویه افتاد. در این حال دین و اسلام با خطر جدی روبرو میشد ولی امام حسین (ع) در چنین شرایطی برای آنكه دین و اسلام از بین نرود. با آنها سازش و بیعت نكرد پس در این موقع بود كه قیام كرد و انقلاب عاشورا را تاریخ، ثبت نمود. براساس بینش اسلامی و فراخوانی قرآن و روایات، مسلمانان به درس آموزی و الگوگیری از تاریخ موظفند.بنابراین در هر زمان و مكانی كه شرایطش همچون شرایط زمان امام حسین (ع) به وجود آید، تكلیف و وظیفه مراجعه به حادثه عاشورا و الگو گرفتن از آن نهضت است نه آنكه نهضت عاشورا را از اسرار الهی و تكلیفی ویژه و خاص برای امام حسین بدانیم تا آنجا كه هیچ فردی حتی معصوم دیگری این وظیفه را نداشته و ندارد. پس قیام امام حسین وظیفهای شرعی و الگوی فقهی در همه دورهها و تمام سرزمینهاست، نه تكلیفی خاص آن حضرت. قیام امام حسین (ع) باید از ابعاد گوناگون مادی و معنوی، فردی واجتماعی، اخلاقی و سیاسی و نظامی و فرهنگی الگو و سرمشق باشد آن هم نه در برههای از زمان و مكان و سرزمین خاص از اینرو، عاشورا رسالت بزرگی را بر دوش همه دینداران بویژه افراد آگاه جامعه نهاده است. انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام خمینی نیز از عاشورا الگو گرفت.به طور یقین عاشورا از چنان عمق و ارزشی برخوردار است كه تا پایان تاریخ، پیامآور ارزشهای والای انسانی و الهامبخش انسانهایی آزاده و خداجو خواهد بود. عاشورا چون دانشگاهی است كه از همه طبقات یعنی از زن ومرد، كوچك و بزرگ، بی سواد، سیاه و سفید، مسلمان و غیر مسلمان از آن الگو میگیرند و درس میآموزند این دانشگاه اساتیدی چون حسین (ع)، قمر بنیهاشم و زینب كبری دارد این یكی از موضعات فلسفه وجودی عاشوراست كه در تمام كتابهای تاریخی به آن اشاره شده است. دومین موضوع را میتوان پاداش كه در راه شهادت به دست میآید قرار داد. چون برای انسانهای موحد چیزی بالاتر از آن نیست كه نعمت وجود را در راه رضای معبود به كار گیرند و در راه خدا فدا شوند. آمادگی برای فدا شدن، نشانه صدق انسان در راه محبت خداست. و خدا مشتری جانها و مالهاست و در برابر آن بهشت را وعده داده است. در دورهای كه دین خدا در معرض زوال بوده و جهالت و غفلت مردم، زمینه اضمحلال مكتب شده بود، امام حسین (ع) حاضر شد برای بیداری و آگاهی مردم براساس خواسته و عمل به تكلیف قربانی شود و یاران و فرزندانش نیز قربانی این راه گردند و در فرهنگ الهی، مقام شهادت بالاترین مقام است.
جاودانگی نهضت و یاد و خاطره امام حسین (ع) اجر و مزدی الهی است كه همیشگی و دائمی است پس خداوند برای شهدا مقام جاودانهای قرار داده است و روشن است كه شهدا نیز درجاتی دارند. كه حسین بن علی از میان آنان سیدالشهدا نام گرفته و اجر و پاداش او هم متناسب با شخصیت برتر و درجه والاتر شهادتش نیز برترین درجه پاداش است. حال موضوعات مهم فلسفه عاشورا ذكر شد. و سوال باقی مانده عوامل جاودانگی این نهضت است كه به چند تا از این عوامل میپردازیم. یكی از عللهای مهم كه در راس همه آنها قرار دارد لطف و اراده الهی است و شاهد آن، پیشبینی پیامبران و اوصیای معصوم در طول تاریخ در مورد این حادثه است. و خداوند اراده فرموده است به هر آنچه برای بشر مفید و سودمند است عمری جاودانه بخشد و «نور الله» را از دستبرد خطر آفرینان حفظ و نگاه دارد. دومین علل حق محور نهضت عاشورا است چون این نهضت براساس حق پایهگذاری شده است و با آثار و فواید گرانبهایی كه این نهضت در جهت هدایت و روشنگری انسانها داشته است. سومین عمل جامعیت نهضت عاشورا است كه جلوههای حمایتی و عملی عاشورا خود نمادی از آن است. تمام اعمال و رفتار و كردار معصومین نیكو و صالح است و از معصوم غیر از عمل صالح چیز دیگری صادر نمیشود، كه مقتضای عصمت و پاكی آنان است. در شمارش رفتار و كردار شایسته آنان زبان و قلم ناتوان است. خصوصیت عملی و حماسی اباعبدالله است كه در صحنه عاشورا بروز و ظهور بیشتری دارد تا بتوان در سایه طرح آنها پیروان آن حضرت را با شخصیت حماسی و شجاعانه آشنا كرد. مطالبی كه گفته شد فلسفه و عوامل مهم جاودانگی نهضت حسینی بود كه به طور مختصر به تجزیه و تحلیل آن از بعد فرهنگی و اجتماعی و سیاسی پرداختیم. جهتگیری عقیدتی و عرفانی نهضت عاشورا نشان میدهد كه ما انسانها نیز میتوانیم. جنگ و استقامت امام حسین همان مبارزه كردن انسان با اراده و اختیار است كه با هوای نفس خود انجام میدهد و امام حسین نماد آن انسان كاملی است كه توانسته در این میدان تا پای شهادت برود بنابراین امروز و در دنیای معاصر میتوان گفت شهادت یعنی مبارزه كردن با تمام نیروی خود و با هوای نفس و شاید راز جاودانگی نهضت حسینی از بعد عرفانی و عقیدتی نیز همین باشد زیرا هوای نفس در تمام انسانها از ازل تا ابد وجود دارد. و ما در اینجا بیش از این به مبحث عرفانی آن نمیپردازیم. و در پایان باید گفت: عاشورا حماسه است، از آنرو كه امام حسین (ع( یك تنه و بیسلاح به یزید دست بیعت نداد و فرمودند:
مرگ با عزت بهتر است از زندگی با ذلت.
ایستاد، جنگید، زخم برداشت، كشته شد اما همه زخمها در جلو بدنش بود. بدان رو كه به دشمن پشت نكرد. حركت امام حسین (ع) كه منجر به حادثه عاشورا گردید، چیزی جز یك انقلاب اسلامی و تلاش در راستای تحول اصلاح جامعه اسلامی نبود. انقلاب دینی امام (ع) به عنوان مهمترین عامل برقراری اسلام راستین و گوینده تحریفات دینی، همواره در طول تاریخ مورد بعض دشمنان اسلام و دیانت بوده است. در كنار دشمنان خارجی، همواره دوستان نادان جامعه اسلامی و مسلمانان ناآگاه نیز، خواسته و ناخواسته ضربههای هرسناكی به این حادثه بزرگ وارد كردهاند
انگيزه قيام امام حسين (ع)و عملكرد مسلمانان منبع : خبرگزاری صدای افغان(آوا) سید محمد حسینیدر برپايي نهضت امام حسين عليه السلام عوامل متعددي نقش داشتند و همين امر سبب شد تا اين واقعه تاريخي بزرگ، از نظر ماهوي و تفسيري به واقعه اي بسيار عميق و پيچيده تبديل شود.
در جايي سخن از بيعت خواستن از امام حسين عليه السلام و امتناع ايشان از بيعت است، در جايي ديگر مسئله دعوت مردم كوفه و پذيرش اين دعوت از سوي امام است و در جاي ديگر وبدون توجه به دو عامل قبل، مسئله انتقاد از اوضاع زمان و حكومت وقت و متذكر شدن شيوع فساد و تغيير ماهيت اسلام مطرح شده است.
به گواهي تاريخ، هر سه عامل در قيام امام حسين عليه السلام دخيل بوده اند و ايشان در مقابل هرسه عامل عكس العمل نشان داده اند به طوري كه پاره اي از عمل ها وعكس العمل هاي امام بر اساس امتناع از بيعت، پاره اي از تصميمات، بر اساس دعوت مردم كوفه و برخي ديگر نيز بر اساس مبارزه با منكرات و فسادهاي زمان بوده است اما بديهي است كه اين سه عامل از نظر اهميت، در يك درجه نبوده و هركدام در حد معيني به نهضت امام حسين عليه السلام ارزش مي دهند.
اما به فرموده خود حضرت، راز قيام ايشان، عامل سوم است به گونه اي كه طي وصيت نامه اي كه به محمد ابن حنفيه مي نويسند پس از شهادت به يگانگي خداوند و رسالت پيامبر اكرم (ص) مي فرمايند:
« انی ما خرجت اشرا و لا بطرا و لا مفسدا و لا ظالما انما خرجت لطلب الاصلاح فی امة جدی ، ارید ان امر بالمعروف و انهی عن المنکر و اسیر بسیرة جدی و ابی علی بن ابیطالب علیه السلام»
طبق فرمايش حضرت، عامل سوم به عنوان دليل اصلي قيام معرفي شده و ارزش بيشتري به نهضت حسيني مي دهد لذا آنچه باعث شايستگي قيام حسيني و جاودانگي اين حركت تاريخي شد ، «امر به معروف و نهي از منكر» است.
به همين دليل، بررسي ماهيت و ضرورت عمل به اين اصل بيشتر بايد مورد توجه قرار گيرد. اما آنچه در اين مقال به بررسي آن خواهيم پرداخت، بررسي كارنامه و عملكرد مسلمين پس از گذشت حدود 1370 سال از اين واقعه تاريخي است.
به روشني مي توان دريافت كه متاسفانه عملكرد مسلمين در اين زمينه به دودليل، قابل قبول نبوده و كارنامه تيره اي را تا كنون از خود به جا گذاشته اند.
1. دليل اول اين است كه آن حساسيتي را كه دين مبين اسلام در اين زمينه داشته و دارد از سوي مسلمين شناخته نشده است.
2. دليل دوم آن است كه آنطوري كه مسلمين جهان به زعم خود از اين اصل پيروي نموده و آن را اجرا نموده اند با واقعيت مسئله، فاصله فراواني دارد.
جهت روشن شدن مطلب به فرمايش رسول مكرم اسلام (ص) اشاره مي شود كه فرمودند:
« كلكم راع و كلكم مسئول عن رعيته» يعني تمام افراد جامعه اسلامي به منزله حافظ و نگهبان و مسئول يكديگر هستند.
توجه به فرمايش پيامبر (ص) مبين اين مسئله است كه نوعي تعهد و مسئوليت مشترك ميان افراد جامعه اسلامي وجود دارد و حفظ و نگهداري اين جامعه بر مبناي تعاليم اسلامي وظيفه همه مسلمين است.
يقينا چنين مسئوليت بزرگ و وظيفه سنگين، نيازمند دو امر است:
1. آگاهي و اطلاع : به طوريكه هر فرد و اجتماع نا آگاه، در اين زمينه ناموفق خواهد بود. طبيعتا پيگيري اطلاعات و اخبار در عصر حاضر و به مدد وسايل ارتباط جمعي كارچندان مشكلي نيست به شرطي كه يك انسان مسلمان در انتخاب راه درست كسب اطلاع، دچار خطا و اشتباه نشود.
2. امكانات، نيرو و قدرت: به طور طبيعي انجام چنين مسئوليت بزرگي احتياج به قدرت و نيروي فراواني دارد و هرچند مسلمانان نيروي بالقوه فراواني در اختيار دارند اما متاسفانه در جهت تبديل اين نيرو به وضعيت بالفعل، عملكرد بسيار ضعيفي از خود نشان داده اند.
طبق آخرين آمار منتشره، در دنيا بيش 1ز یک ميليارد و سي ميليون نفر مسلمان وجود دارد(1) ، اما چرا اين جمع عظيم كه حدود يك پنجم جمعيت دنيا را شامل مي گردد و هر روز به تعداد آن نيز افزوده مي شود، نتوانسته در جهان امروز به يك قدرت بزرگ تبديل شود و سرزمين هاي اسلامي يكي پس از ديگري توسط دشمنان اسلام مورد ظلم و تعدي قرار گيرد.
اگر چنين جمعيت عظيمي به دنبال اهداف و منويات اسلامي بودند و به جاي دامن زدن به تفرقه، در جهت تحكيم همبستگي اسلامي خويش گام بر مي داشتند آيا ممكن بود كه كشورهاي مستكبر از چنين قدرتي حساب نبرند؟ چرا بايد سرنوشت كشورهاي اسلامي با چنين پشتوانه با عظمت مردمي به دست كشورهاي اشغالگر تعيين شود و آنها براي ما تصميم بگيرند؟
چرا بايد عملكرد مسلمين در زمينه اصل مسلّم اسلامي تا اين حد ضعيف باشد در حالي كه پيروان اديان صومعه و دير كه عمري را در انزوا سپري كردند اكنون هماهنگ و متحد عمل كنند ولي ما كه دينمان، دين اجتماع وزندگي وهمكاري و وحدت است اينچنين به سوي تفرق گرايش پيدا كنيم؟
اگر امروزه دولت هاي اسلامي به جاي نفاق و تفرقه و اعمال سياست هايي همچون ملي گرايي و نژاد پرستي، غيرت و وحدت اسلامي را سرلوحه امور خود قرار مي دادند و در جهت تحقق جامعه اصيل اسلامي گام بر ميداشتند محال بود تا افغانستان و عراق و فلسطين و ساير ملل اسلامي به اين وضعيت اسف بار دچار شوند و توسط غير مسلمانان اشغال گردند.
هرچند عزاداري و برسر وسينه زدن به خاطر مصيبت امام حسين عليه السلام امري است پسنديده كه در اخبار و احاديث به آن تاكيد شده و اجر و ثواب فراواني هم براي آن در نظر گرفته شده است اما چه خوب است اگر شورعزاداري ها توام با شعور باشد و امت اسلامي با تشخيص درست و شناسايي شمرها ، ابن سعدها، يزيدها و يزيدي هاي زمان در جهت شناسايي و تحقق اهداف عاليه قيام امام حسين عليه السلام گام بردارند و فراموش نكنند كه همانا : كل يوم عاشورا و كل ارض كربلا.
«السلام عليك يا ابا عبدالله، اشهد انك قد امرت بالمعروف و نهيت عن المنكر و جاهدت في الله حق جهاده»
---------------------------------------------------------
1- سرشماري سال 2008 نشان مي دهد كه تعداد مسلمانان بیش از مسیحیان کاتولیک است به طوريكه مسلمانان 2/19 درصد و مسیحیان کاتولیک 4/17 درصد از ساکنان جهان را تشکیل می دهند.
بزرگترین انگیزه قیام امام حسین (علیه السلام) این سؤال مطرح است که چرا با وجود شناخت امام از مردم و قدرت بنی امیه چرا امام حسین قیام کرد و مانند امام حسن با حکومت کنار نیامد؟ چند نمونه از علل را در ذیل می آوریم: 1. امر به معروف و نهى از منكر بزرگترین انگیزه قیام امام حسین علیه السلام مسئله امر به معروف و نهى از مـنكر است كه این دو از مـهمـتـرین اركان دین است و امـام عـلیه السلام در درجه اول مسئول اجراء این امر مهم اسلامى است . چنانكه در وصیت به برادرش محمد بن حنفیه اعلان فرمود :« قـیام مـن بر مبناى تمایلات نفسانى نیست ، من به منظور طغیان و فساد و تباهى و ستم خـروج نمـى كنم بلكه انگـیزه ام اصلاح امـت جدم رسول خدا است و مقصود و منظورم امر به معروف و نهى از منكر است» 1 چـون بنى امـیه این دو ركن بزرگ و مـهم اسلامـى را متزلزل ساخته بودند كه نه تنها امر به معروف و نهى از منكر متروك گشته بود بلكه معروف منكر و منكر معروف تلقى مى شد و امام علیه السلام در این مسیر مكرر به این حقیقت اشاره فـرمـود كه اولین بار در سخـنرانى حضرت در منزل ذى حسم و برخورد با حر و سپاهیانش فرمود: « مـگـر نمـى بینید كه به حق عـمـل نمـى شود و از باطل جلوگـیرى نمـى شود مـؤمن باید براى اجرا این مهم مشتاق دیدار پروردگارش باشد .» 2 و لذا حسین عـلیه السلام به مـیدان جهاد قدم نهاد تا این اساس و پایه مهم اسلامى را استوار سازد و اسلام محكم و مستحكم بماند. 2 ـ زنده كردن ارزشهاى اسلامى حكومت اموى سعى بلیغ می نمود كه ارزشهاى اسلامى را كه كرامت انسانها بدان بستگى دارد مـحو و نابود ساخـتـه و ضد ارزشها را كه در جاهلیت بدان افتخار مى كردند و ارج مى نهادند جایگزین ارزشهاى اسلامى نماید! از جمله ارزشهایى كه اسلام روى آن زیاد سرمایه گذارى كرده و حكومت بنى امیه با تمام قدرت در محو و اضمحلال آن ایستادگى مى كرد این امور است : الف ـ وحدت اسلامى : پـیامـبر اكرم صلى الله علیه و آله براى ایجاد وحدت و برادرى اسلامى سعى و كوشش وافـى مـبذول مـى فـرمـود ولى مـعـاویه از طرق مختلف مخصوصا از طریق احیاى تعصبات قبیله اى و وادار كردن شعراى قبایل بر هجو قبیله رقیب و خانواده هاى آنان وحدت اسلامـى را ریشه كن مـى كرد تـا جائیكه یزید یكى از شعـراى زمـان بنى امـیه انصار و مـردمـى كه رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم را در مدینه جاى دادند و حمایت كردند هجو می كند. اگـر در اشعـار شعـراى امـوى دقـت شود روشن تـرین اثـرات آن همـان قـذف و هجو قـبایل و خـانواده هاى رقـیب آنان است . در اشعار شعراى معاصر اموى كمترین اثرى از فضائل انسانى و آثار خوب اجتماعى و اخلاق اسلامى دیده نمى شود. حسین علیه السلام براى احیاى آثار و اخلاق اسلامى قیام كرد. و نیز اخـتـلافـاتى كه بین اعراب و اصیل و موالى به وجود آوردند كه عرب كتابهایى در انتـقـاد بر مـوالى یعـنى اقـوامـى كه از ایران و سایر كشورهاى غیر عربى در عراق و كشورهاى عربى زندگى مى كردند تصنیف و تالیف كردند و بر عكس موالى كتابهایى علیه اعراب نوشتند كه این حركت برخلاف مقررات و موازین اسلامى بوده و وحدت اسلامى را مختل مى كرد. بزرگترین انگیزه قیام امام حسین علیه السلام مسئله امر به معروف و نهى از مـنكر است كه این دو از مـهمـتـرین اركان دین است و امـام عـلیه السلام در درجه اول مسئول اجراء این امر مهم اسلامى است. چنانكه در وصیت به برادرش محمد بن حنفیه اعلان فرمود :« قـیام مـن بر مبناى تمایلات نفسانى نیست ، من به منظور طغیان و فساد و تباهى و ستم خـروج نمـى كنم بلكه انگـیزه ام اصلاح امـت جدم رسول خدا است و مقصود و منظورم امر به معروف و نهى از منكر است» ب ـ حریت : چـنانكه مـى دانیم و در تـواریخ مـذكور است در دوران حكومـت امـوى ، سفـره قـتـل و شمـشیر یگانه حاكم در این دستگاه مستبد بود كه بدون رسیدگى به حق و حقیقت سفـره قـتـل گـستـرده مـى شد و جلاد به دستـور حاكم بیگـناهى را به قتل مى رسانید، چنانكه حجاج بن یوسف ثقفى یكى از حكام زمان عبدالملك مى گفت : از غذا و طعـام وقـتـى لذت مـى برم كه انسانى را ببینم در خـون خـود دست و پا مى زند و من مـشغول طعام باشم در چنین محیطى هیچ كس را قدرت و جرئت آن نبود كه به نحوه كردار و رفتار ناشایست حكام انتقاد نماید و یا به دفاع از حقوق از دست رفته خود پردازد. حسین علیه السلام قیام كرد تا به انسانهاى زیر بار ظلم و ستم بیاموزد كه چگونه مى تـوانند به حقـوق خـود برسند و حریت و آزادى از دست رفته را باز یابند، و تاریخ گـویاى این مطلب است كه هنوز چند ماهى از شهادت حسین علیه السلام بیش نگذشته بود كه قیام ها یكى پس از دیگرى شروع شد تا حكومت اموى را ریشه كن نمود. آرى مـردم با شهادت حسین علیه السلام درس آزادى و آزادگى را از دانشگاه خون و شهادت كربلا آموختند و براى بدست آوردن حریت بپا خاستند. ج ـ اخلاق اسلامى و انسانى : از زمـان رحلت رسول خـدا صلى الله عـلیه و آله هیچ یك از خلفاء همانند على علیه السلام به فكر تربیت روحى و اخلاقى جامعه نبودند اما آنقدر مشكلات براى حضرت على عـلیه السلام ایجاد كردند كه نتـوانست راهى را براى تنویر افكار عمومى و اخلاق اسلامى و هدایت روحى جامعه پیش گرفته بود به مقصد برساند. و در زمان حكومت اموى نه تنها در مسیر تربیت جامعه قدمى برنداشتند بلكه مى كوشیدند تا جامعه را به فساد بكشانند زیرا حكومتهاى فاسد با جامعه صالحه نمى توانند كنار بیایند چه كه مردم صالح و شایسته همواره مخالف حكومت هاى ضد خدایى هستند از این رو كوشیدند تا مردم را همانند خود بسازند و لذا مردم در این دوران بحكم (( النّاس على دین ملوكهم )) نه تنها پاى بند به صلاح نبودند بلكه ترسی هم از ارتكاب فساد در آنها نبود و مـظاهر فساد اخلاق از قبیل دروغ ، نقض عهد، لهو و لعب در همه جا به چشم مى خورد، چنانكه رئیس حكومت اموى معاویة بن ابى سفیان پس از پیمان با حضرت حسن بن على علیه السلام اظهار داشت كه به هیچ یك از شرایطى كه در قرارداد به نفع حسن بن على قرار داده عـمـل نخـواهد كرد و حاكم كوفـه نیز به امـانى كه به مـسلم بن عقیل داده بود وفا نكرد. و مردم كوفه كه با همین سیره نشو و نما كرده بودند به سادگى پشت پا به همه وعده هایی كه به حسین علیه السلام داده بودند زدند و منكر همه نامه هاى خود شدند و چه ننگى بالاتـر از این كه فـرزند پـیغـمـبر و سید جوانان اهل بهشت را براى قبول مسئولیت پیشوایى خود دعوت نمایند و اصرار ورزند كه اگر نیایى در پیشگاه خدا با تو احتجاج خواهیم كرد و چون دعوت آنان را پذیرفت در مقابلش صف آرائى نموده و خونش را بریزند. امـام عـلیه السلام در روز عـاشورا خطاب به مردم كوفه فرمود: اى شیث بن ربعى و اى حجار بن ابجر و اى قیس بن اشعث و اى زید بن حارث آیا شما به من ننوشتید كه میوه هاى ما رسیده و باغات ما سرسبز است اگر بسوى ما بیایى بر سپاه مجهزى وارد خواهى شد؟ این تیره بختان با كمال وقاحت و بدون هیچ شرم و حیا گفتند: ما چنین نامه هائى ننوشتیم ! امام متعجّبانه فرمود: آرى به خدا قسم نوشتید و لذا تن به شهادت داد تا اخلاق اسلامى و انسانى را كه در جامعه آن روز مرده بود زنده كند.